سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















و خدا مال من است...آسمان جلوه رویای من است...

باز بارانبا ترانه

 

می خورد بر بام خانه         

یادم آمد کربلا را

دشت پر شور و بلا را

گردش یک ظهرغمگین

گرم و خونین

لرزش طفلان نالان

زیر تیغ و نیزه ها را

واندراین صحرای سوزان

می دود طفلی سه ساله

دل شکستهپای خسته

جسمها افتاده بی سر ، پاره پاره

می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره

باز باران ، قطره قطره

می چکد از چوب محمل...

خاک های چادر زینب به آرامی ، شود گِل
....
آه باران..آه باران..
کاش می بارید باران 

نوشته شده در جمعه 93/8/9ساعت 8:46 عصر توسط باران نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت